خداست
هر چه من گویم به لب، نی آن خداست
پاک و مطلق او خداست، سبحان خداست
من چه هستم تا ورا تسبیح کنم
نی ندانم خس به من جانان خداست
در حریمی من قدم بگذاشته ام
تا نسوزاند مرا سوزان خداست
گر زمانی حال گفتن آیدم
من چه گویم از خبر ؟ گویان خداست
گر بگوید آیه ها قرآن بخوان
من چه خوانم ؟ قاری قرآن خداست
این دو حرف گر بر زبانم آمده
خس نیارزد، باغ و هم بستان خداست
ذره ذره از وجودم جای اوست
در درونم قلب و هم ایمان خداست
هر کجا من گر روم این بشنوم
خالق و عالم در این کیهان خداست
گر که تفویض او نمودش یک دو امر
خود بداند رهنما منان خداست
خرده می گیرم ز مردم من چرا
نکته گیر و آشنا کیهان خداست
سعی ما این است که سامانی دهیم
ما همه را کو دهد سامان خداست
او کرم دارد و هم لطف و صفا
بندگانش را دهد !؟ رحمان خداست
گر ز ما پرسند که تا نامی بریم
نام اعظم در همه کیهان خداست
نقطه ها را، نکته ها را گر بگویم
هر چه من گویم باز سبحان خداست
خاص عامی در دو دنیا بوده اند
رب عام و رب هم خاصان خداست
از فراقش تا به صبحها می کنند
ناله تا بخشد که ذو غقران خداست
عام و عامی من بزیستم سالیان
کو دهد هر دم به هر خاصان خداست
گر شبی مهلت دهد خاصش شوم
عشق عام و آن همه خاصان خداست
انجمن با دوستانی داشته ام
خود بداند شمع آن یاران خداست
از درونش گر که دارند یک سوال
نور آنست هم برایش جان خداست
من نمی دانم چرا بی او شدم
کو کند وصلم به آن خاصان خداست
جان یاران، روحنوازان، عشق بازان
اصل هر کار ! روح دلبازان خداست
روز شب در فکر و در ذکرش شوم
بی رفیقم ! یاد بر یاران خداست
گریه دارد روز و شب بی او شدن
شاهدی بر گریه ی باران خداست
رکن و وزنی گر بیاموزم چه غم
در هجا و در همه ارکان خداست
حرف و مصرع، خوبی اشعار ز اوست
ذکر هر محفل خداست جانان خداست
نقطه هر حرف و حرف جمله را
نام اعظم بر کتاب خوانان خداست
گر که او تعویض نمودش یک دو امر
خود بداند رهنما منان خداست
خود بداند ساقی مستان که هست
راهنما و هادی و برهان خداست
هم که او جام، هم که او می، هم ساغرست
هم که رب می و هم مستان خداست
جام مستان برگه های یاد اوست
می که بر لب میزنم و آن خداست
هم که او جام، هم که او می ! در جان ماست
هم که رب مست و هم پیران خداست
گر که خواهد ذوالحمدش بیدار کند
گه که بیدار! کو برد نیکان خداست